از ملک القرا سوره احزاب را بشنویم و لذت ببریم...
از ملک القرا سوره احزاب را بشنویم و لذت ببریم...
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشم
من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خم
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
مایه اصـل و نسب در گردش دوران زر است
هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است
دود اگر بالا نشیند کسـر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چون که او بالاتر است
ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است
شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشـتر است
آهن و فولاد از یک کوه می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
کـره اسـب ، از نجابت از پـس مـادر رود
کـره خـر ، از خـریت پیش پیش مـادر است
کاکل از بالا بلندی رتبــه ای پیدا نکرد
زلف ، از افتادگی قابل به مشک و عنبر است
پادشه مفلس که شد چون مرغ بی بال و پر است
دائماً خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است
سبزه پامال است در زیر درخت میوه دار
دختر هر کس نجیب افتـاد مفت شوهر است
صائبا ! عیب خودت گو عیب مردم را مگو
هر که عیب خود بگوید، از همه بالاتر است
***
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمی گردد از این بالا نشینی ها
من از افتادن سوسن به روی خاک دانستم
که کس ناکس نمی گردد ازاین افتان وخیزان ها
امروز اول اردیبهشت ماه هست و چون استاد سخن سعدی سال ها قبل در چنین روزی شروع به سرودن گلستان کرده این روز را روز بزرگداشت سعدی نامیده اند. برای خود من سعدی گمنام ترین شاعر در عین شهرتش در جامعه شعر و ادب است. در شعر همیشه اولویت اولم رندی چون حافظ و سپس عارفی چون مولانا و حماسه سرایی چون فردوسی بوده هر چند از آثار خوبان پارسی گوی هندی و دوبیتی های باباطاهر و .... بی بهره نبودم ولی این سخنوری سعدی تقریبا در علایقم جایگاهی نداشته و البته شاید مطالعه آن انسان را علاقه مند کند ولی انسان های امروز از وعظ خسته شدند. حال که میبینیم در سالگرد بزرگداشت این ادیب بیشترین مرگ و میر شعرا را صفحات تقویم به خود دیدند. خلاصه برای این که از هنر ایجاز کلام دور نشوم با شعری از سعدی و شعری از علامه اقبال که امروز سالروز فوتش می باشد این پست را خاتمه می دهم.
سرو سیمینا به صحرا میروی***نیک بدعهدی که بی ما میروی
کس بدین شوخی و رعنایی نرفت***خود چنینی یا به عمدا میروی
روی پنهان دارد از مردم پری***تو پری روی آشکارا میروی
گر تماشا میکنی در خود نگر***یا به خوشتر زین تماشا میروی
مینوازی بنده را یا میکشی***مینشینی یک نفس یا میروی
اندرونم با تو میآید ولیک***خائفم گر دست غوغا میروی
ما خود اندر قید فرمان توایم***تا کجا دیگر به یغما میروی
جان نخواهد بردن از تو هیچ دل***شهر بگرفتی به صحرا میروی
گر قدم بر چشم من خواهی نهاد***دیده بر ره مینهم تا میروی
ما به دشنام از تو راضی گشتهایم***وز دعای ما به سودا میروی
گر چه آرام از دل ما میرود***همچنین میرو که زیبا میروی
دیده سعدی و دل همراه توست***تا نپنداری که تنها میروی
دو شعر از علامه اقبال:
مپرس از عشق و از نیرنگی عشق
بهر رنگی که خواهی سر بر آرد
درون سینه بیش از نقطه ئی نیست
چو آید بر زبان پایان ندارد
***
چو رخت خویش بر بستم ازین خاک
همه گفتند با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر
چه گفت و با که گفت و از کجا بود
من نه گیاهخوارم و نه از مدافعین حقوق حیوانات و یا سگ ها و ...
ولی از دیدگاه من انسان شاید در ظاهر مانعی در مسیر برخی کارها جلودارش نباشه ولی عرفا باید بفهمه که خیلی کارها رو نباید انجام بده. این استدلال های من البته گاها با تمسخر بقیه مواجه شده مثلا هیچ گاه به خودم اجازه کشتن تعمدی یک مورچه و حشراتی مانند اونو تا جایی که راهی غیر از کشتن باشه ندادم. امروز یک کلیپ دیدم که ده ها هزار تخم مرغ رو ظاهرا تبدیل به جوجه می کنند و بعد جوجه های یک روزه رو زنده له و دفن می کنند تا بتونند از بیمه صاحب پولی بشن و قیمت مرغ رو هم بالا بکشن. این چیزی است که وجدان نباید قبول کنه و اگه قبول کرد نباید از بیماری های همه گیر و کشنده ای نظیر چیزی که الان گریبانمونو گرفته پیش یک قدرت ماورایی شاکی باشیم.
این مجموعه به نظرم یکی از شاهکار های استاد غلوش هست که اتفاقا تو ایران هم خوندن. شما رو به گوش دادنش دعوت می کنم.