خاطرات یک مسافر

الهـی به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، آن کس که تو در زندگانی او هستی زنده و جاوید است...

خاطرات یک مسافر

الهـی به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، آن کس که تو در زندگانی او هستی زنده و جاوید است...

خاطرات یک مسافر

در این وبلاگ قصد دارم خاطرات شخصی و مسافرت هایم را بنویسم.
هر انسانی عطر خاصی دارد
گاهی برخی عجیب بوی خدا می دهند
آدم هایی هستند که دلبری نمیکنند،
حرفهای عاشقانه نمیزنند،
چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی
آدمهایی که نمیخواهند عاشقت کنند..
اما عاشقشان میشوی!
ناخواسته دلت برایشان میرود...
این آدمها فقط راست میگویند
راست می گویند با چاشنی قشنگ " مهر"
لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند،
لبخند میزنند چون لبخند جزئی از وجودشان است...
لبخندشان مصنوعی نیست، اجباری نیست
در لبخندشان خدا را میبینی....
اینها ساده اند
حرف زدنشان...
راه رفتنشان...
نگاهشان....
ادعا ندارند، بی آلایشند، پاک و مهربان....

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خدایا بعد مدت ها اومدم سمتت دمت گرم که دلمو شاد کردی

قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنْکَ ۖ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ

  • مسافر
  • ۰
  • ۰

دکتر صادق

امروز هم با دکتر صادق رفتم و تا ایستگاه چهارم کلکچال که برنامه هفتم امام  حسین بود و از ایستگاه سه تا چهار هم که عدسی بود و صبحونه و نشاط و البته نشاط

از این روزا زیاد شه و خدایا از این دوستان مثبت اندیش بیشتر قسمتم کن ...

  • مسافر
  • ۰
  • ۰

انفرادی

اینو خواستم در اینستا بذارم ولی دلم نیومد ...

گاهی اوقات حس می‌کنم که در یک سلول انفرادی به وسعت دنیای بی کران محصورم...
وقتی نتوانی راحت زبان باز کنی و حرف بزنی و وقتی که کسی حرفت را نفهمد در میان لشکریان بی شمار باز هم تنهایی و با انفرادی فرقی نداری... اون موقع اگر حس انسانیت و احساس در وجودت زنده باشد این تنهایی دیوانه‌ات می‌کند...
اوقاتیست که دل و دماغ هیچ کاری ندارم و ناگهان درونم از حس رضایت خالی می‌شود و چقدر این اوقات منفورند...

  • مسافر
  • ۰
  • ۰
  • مسافر