امروز یه روز عالی تو زندگیم بود. صبح از 4 تا 6 مطالعه کردم. بعدش رفتم و بسته باری که از شهرستان برام میومد رو گرفتم و آوردم و بعد به نظافت و استحمام و پیرایش پرداختم. نون محلی توی بسته ای که برای ارسال شده بود خیلی چسبید. بعدش رفتم و به باغی که در همین نزدیکی ها بود دستبردی زدم و عجب چاغاله ای خوردم. البته گل گاوزبون هم چیدم. بعد استراحتی کوچک، هوا عالی شده بود. چایی گذاشتم و بهارخوابمو فرش کردم و نشستم و از این همه درخت روبه روم لذت بردم و کلی کارامو جلو بردم تا الان که هنوزم دلم نمیاد برم تو اتاق. درسنامه ای که فردا برای دانشجوها باید می گفتمو هم الان تکمیل کردم. خدایا همیشه از این حال خوب من رو مهمون کن. شب خودم خوش
- ۰۲/۰۲/۳۰