🔸 حلول ماه مبارک رمضان، بهار قرآن، ماه عبادت های عاشقانه، نیایش های عارفانه و بندگی خالصانه بر شما مبارک باد🌹🌷🌺🌸
التماس دعا دارم.
🔸 حلول ماه مبارک رمضان، بهار قرآن، ماه عبادت های عاشقانه، نیایش های عارفانه و بندگی خالصانه بر شما مبارک باد🌹🌷🌺🌸
التماس دعا دارم.
مشغلات این روزها باعث شده حضورم توی فضای مجازی به کمترین مقدارش در 12 سال اخیر برسه..
بعد از ماه ها سری به خونه مادر بزرگم در روستا می زنم...
پدربزرگم گوشه ای تکیه کرده، عینک به چشم دارد و مشغول خواندن قرآن است..
مادر بزرگم می گوید این ختم سوم قرآنش است و روی حفظ هم دارد کار می کند..
مادربزرگم خودش چند تابلو نقاشی های جدید کشیده و با برش های خاص الگوی خیاطی ساخته و با خود عهد بسته برای تمام نوه هایش نقاشی و گلدوزی انجام دهد.
تلوزیون را روشن می کنم... میبینم که کل تاریخچه آن یا اخبار روزانه و چند فیلم تلوزیونی هست و یا فیلم هایی که قبل ها پدربزرگم با یک دوربین هندی کم از تولد نوه هایش و یا از عروسی ها و مراسم خوش زندگی و سفر حج خودش به ثبت رسانده است.
مادر بزرگم از تنهایی اش می گوید و این که روزی دو نوبت تپه رو به روی خانه شان را کوهپیمایی می کند و گاه به مرغ ها و حیوانات اهلی خودش را مشغول می کند. هنوز چشم از تلوزیون بر نداشتم که میبینم رو در رویم از برگ زردآلو و سیب خشک تا چایی و انواع میوه پر شده و امان نمی دهد.. فتیر مسکه و سایر اقلام به عنوان پیش غذای یک قورمه سبزی خوشمزه از راه می رسند... جای همگی خالی..
زندگی جریان دارد.. مشکلات نوع زندگی را تغییر می دهند ولی انسان های سخت کوش هیچ گاه در مقابل مشکلات باز نمی ایستند.
خیلی وقته که پست نمی ذارم چون زمان مجال نمیده ولی ...
شما نظراتتونو بدین ..
🙂
خداوندا تو بهترین طبیب برایم بیماری جسم و روحم هستی چرا که بیش از همگان بر دردم آگاهی. من مرهم دردهای قلبم را جز از تو نمی خواهم.
#خدا
لابلای گرفتاری ها و روزمرگی ها داشتم فکر می کردم اگه یه روزی عمری از من باقی باشه و سنم به پدر شدن قد بده، چقدر خاطره شیرین و چقدر تجربیات فراوون دارم. جنب و جوش بیش از حدم باعث شده در 27 سالگی قدر یه ادم خیلی با سن بیشتر تجربه داشته باشم.
+ از بیش از صد بار صعود به قله های توچال و کلکچال تا پنج صعود به دماوند و حداقل یک صعود به همه کوه های معروف ایران و طبیعت گردی ها، از کوهنوردها و صفای کلامشان
+ از گردش و بعضا کار در تک تک شهرهای ایران، مدیریت منابع، آشنایی با فرهنگ ها و نگرش های مختلف
+ از تدریس به بیش از هزار شاگرد در گوشه های مختلف تهران و بعضا ایران و دیدن برخوردها و نوع نگرش های مختلف به زندگی و همچنین سطح رفاه و آرامش
+ از تحصیل در دانشگاه، افتخارات علمی و تلخی و شیرینی هاش
+ از غرور مقدس و کارهای متفاوتی از کارگری ساختمان، میوه چینی،نونوایی، دستفروشی و ده ها کار دیگر که انجام دادم.
+ از آرزوهای ساده ای که به اون ها قول رسیدن دادم.
+ از اردوهای جهادی و مردمی که شاید خیلی ها ندیدند و یا دیدند و نفهمیدند.
+ از آرزوهایی که در دل نگه داشتم و جز برای خداوندگارم به زبان نیاوردم.
+ از موقعیت و یا به قول دوستان فرصت هایی که خونسرد و بی تفاوت آن ها را رد و از کنارشان گذشتم.
+ از دوستانی که همانندشان را در دنیا نمی توان یافت.
+از ارزشهایی که به خاطر حفظشان خیلی جاماندم و تحقیر شدم و آن تحقیرها کلی به من انرژی داد.
واقعا چه گوش شنوایی باید این آقا زاده داشته باشد... خدا به دادش برسد...
در حال سبزی خورد کردن هستم و چاقویی تیز را انتخاب کرده ام و در عین حال به شرایط فکر می کنم. ناگاه به پیام های پی در پی تلگرام که انگار قرار است گوشی من را منفجر کند می نگرم. پیام هایی که پاسخگویی به آن ها خیلی از مشکلات پیش رویم را حل می کند ولی خیلی به دلم نمی نشیند. لحظه ای به درآمد حاصل فکر و توجیه المسائل ذهنم را می گشایم. قفل گوشی را باز می کنم و می خواهم اولین جواب مثبت را بدهم. ناگاه رنگم می پرد... وای فشارم افتاده و با شدت زمین می خورم. گمان می کنم مچ دستم را کامل بریده باشم ولی نه... رد چاقو را روی میز نهارخوری می بینم که منحرف شده و به خیر گذشته و تنها ناخنم بریده شده است. مات و مبهوت با دستی لرزان دنبال آب می گردم که ناگاه دوباره گوشی ام به صدا در می آید. جدای از شکر بی اندازه خداوند به خاطر بخشیدن نعمات زیاد و سلامتی و رفع بلا ناگاه یاد داستان حضرت علی و برادرش عقیل و همچنین داستان لگد زدن شتر به شیخ رجب علی خیاط می افتم.
+ خیلی برای اهدافم تلاش می کنم راه مستقیم فعلا جواب خوبی نمی دهد و راه میان بر هم هشدارش آمده و هر گونه توجیه المسائل را نابود می کند. نمی دانم جز صبر راهی هست؟
+ اگر عمری باشد دوست دارم مدتی افتخاری حرفه غسالی پیشه کنم. فکر می کنم در آن عبرت، تجربه، امید و انگیزه را می توان فراوان یافت.
امروز صبح رفتم فروشگاه سر کوچه و بطری نیم لیتری شیر شتر با قیمت 3000 تومن نظرمو جلب کرد. از سبد خریدم یک لیتری شیر گاو رو برداشتم و اونو با نیم لیتری شیر شتر عوض کردم و با لبخندی به صاحب فروشگاه گفتم .... وانظر الی الابل کیف خلقت.... در این شیر شتر حکمت هاست که ما غافلیم.
وقتی چرتکه می زد دیدم سی هزار تومن بابت اون شیر زد گفتم قیمتش 30 هزار تومنه؟ گفت بله... گفتم حاجی خدا می دونسته شتر خیلی مالی هم نیست که توی یک آیه بهش اشاره کرده وگرنه ارزشی داشت مثل گاو 50 صفحه از قرآن (سوره بقره)رو به اسمش سند شش دانگ (البته از کل قرآن بگیریم نیم دانگ میشه) می زد و دوباره همون بطری یه لیتری شیر گاو رو برداشتم.
جدای از طنز بودن ماجرا خیلی از تحلیل های ما از دین همینه...
این روزها به کرات احادیث نزول کرونا رو در منبرها از افرادی خاص می شنوم که فرق کرون با کرونا رو نمی دونند.
از نظر اون ها همه چیز از قبل تو قرآن و حدیث اومده ولی جالبی کار اینجاس هر حادثه یا اکتشافاتی قبل از این که توی دنیای واقعی اتفاق بیفته از متون دینی کشف نمیشه... حدیثی شنیدم که فراگیری کرونا رو پیش بینی و در اون کشتن کبائر و ضعف صغائر با این ویروس 1400 سال قبل پیش بینی شده بود و احتمالا ده ها حدیث با این مضامین در روزهای آینده استخراج خواهد شد ولی مطمئنم تا زمانی که این بیماری در این دنیا درمان نشود و یا نابود نشود و یا بشر را نابود نکند هیچ حدیثی آینده آن را پیش بینی نمی کند مگر همان ادعاهای تکراری روغن بفنشه در ما تحت و یا ادرار شتر و داروی امام کاظم ...
الهی تو دوستان خود را به لطف پیدا گشتی تا قومی را بشراب انس مست کردی، قومی را به دریای دهشت غرق کردی، ندا از نزدیک شنوانیدی و نشان از دور دادی ف رهی را باز خواندی و آنگاه خود نهان گشتی از وراء پرده خود را عرضه کردی و به نشان بزرگی خود را جلوه نموده تا آن جوانمردانرا در وادی دهشت گم کردی، و ایشان را در بیتابی و بی توانی سر گردان کردی ف داور آن داد خواهان تویی و داد ده آن فریاد کنان تویی و دیت آن کشتگان تویی، تا آن گُم شده کی به راه آید و آن غرق شده کُجا به کران افتد، و آن جانهای خسته کُجا بیاسایند، و این قصهٔ نهانی را کی جواب آید و شب انتظار آنان را کی بامداد آید ؟
یار از غم من خبر ندارد گویی
یا خواب به من گُذر ندارد گویی
تاریک تر است هر زمانی شب من
یارب شب من سحر ندارد گویی
یارب دل پاک و جان آگاهم ده
آه شب و گریه سحرگاهم ده
در راه خود اول ز خودم بیخود کن
بیخود چو شدم ز خود بخود راهم ده
الهی یکتای بی همتایی، قیوم توانایی، بر همه چیز بینایی، در همه حال دانایی، از عیب مصفایی، از شرک مبرایی،اصل هر دوایی، داروی دلهایی، شاهنشاه فرمانفرمایی، معزز بتاج کبریایی، بتو رسد مُلک خدایی.
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذیتنی بالهجر و الحجر
برآی ای صبح روشن دل خدا را
که بس تاریک میبینم شب هجر
دلم رفت و ندیدم روی دلدار
فغان از این تطاول آه از این زجر
وفا خواهی جفاکش باش حافظ
فان الربح و الخسران فی التجر