1- امسال صد شاخه گل کاشتم و هیچ کدوم خشک نشد و همشون رشد کردند. خیلی هاشون غنچه دادند. دهها نوع کاکتوس، انتریوم، شمعدانی، آلوئه ورا، اسپاتی فیلوم، سانسوریا، شمعی، گیاه برگ انجیری، گیاه پول چینی و چند تا گل قشنگ دیگه که حتی اسم فارسیشونو نمی دونم. روزی یه ربع باهاشون وقت می گذرونم و بهشون محبت می کنم و انگار اونها هم عادت کردند و یه روز که نیستم اثرات پژمردگی رو توی چهرشون میبینم. شاید آینده یه گلخونه برای خودم بزنم و بقیه عمرمو با گلها لذت ببرم.
2- در کنار گلها امسال 10-20 تا نهال کاشتم و چقدر خوشحالم می بینم اونام زنده اند. بهار چند روز مشغول هرس کردن بودم و این اصلاح برام خیلی لذت بخش بود. درختای تنومند باغچم کلی میوههای رنگارنگ دادن و منتظرن تا خالق بهشون رنگ بزنه. انواع گیلاس، زردآلو، سیب، هلو و گردو تا درختای بیدمجنون، بندان، بیدمشک، زردبید و اکالیپتوس، همشون توی این چند ماه جزیی از زندگیم شدن و کاش خدا اینها رو زودتر توی مسیرم قرار میداد. توی این روزها کنار چشمه باغم پونه خودرو میچینم و چقدر برگ لطیفی دارند. اصلا سیر نمیشم از رایحه و بوی خوش صبح و شامگاهی اونها، سبزیهای متنوع و صیفی جات تا آفتاب گردون و ذرت هم که کاشتم کم کم دارن سر علم میکنند و هر هفته منتظر آخر هفته ام تا برم و بهشون سر بزنم. با همین دلخوشیهای کوچک زندگی زیباست.
++مدتی قبل تصمیم به حذف دفتر خاطراتم گرفتم ولی بعد دیدم دلم نمیاد. گفتم حالا که علی رغم این همه فشار و گرفتاری و مشغله بینهایت روزانه که هست چرا همش مشکلات زندگیمو بنویسم. اون بخشهای خوبشو هم بنویسم تا برای آینده بمونه...
- ۰۲/۰۲/۱۹