خاطرات یک مسافر

الهـی به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، آن کس که تو در زندگانی او هستی زنده و جاوید است...

خاطرات یک مسافر

الهـی به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، آن کس که تو در زندگانی او هستی زنده و جاوید است...

خاطرات یک مسافر

در این وبلاگ قصد دارم خاطرات شخصی و مسافرت هایم را بنویسم.
هر انسانی عطر خاصی دارد
گاهی برخی عجیب بوی خدا می دهند
آدم هایی هستند که دلبری نمیکنند،
حرفهای عاشقانه نمیزنند،
چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی
آدمهایی که نمیخواهند عاشقت کنند..
اما عاشقشان میشوی!
ناخواسته دلت برایشان میرود...
این آدمها فقط راست میگویند
راست می گویند با چاشنی قشنگ " مهر"
لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند،
لبخند میزنند چون لبخند جزئی از وجودشان است...
لبخندشان مصنوعی نیست، اجباری نیست
در لبخندشان خدا را میبینی....
اینها ساده اند
حرف زدنشان...
راه رفتنشان...
نگاهشان....
ادعا ندارند، بی آلایشند، پاک و مهربان....

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

دلخوشی ها کم نیست 1

1- امسال صد شاخه گل کاشتم و هیچ کدوم خشک نشد و همشون رشد کردند. خیلی هاشون غنچه دادند. ده‌ها نوع کاکتوس، انتریوم، شمعدانی، آلوئه ورا، اسپاتی فیلوم، سانسوریا، شمعی، گیاه برگ انجیری، گیاه پول چینی و چند تا گل قشنگ دیگه که حتی اسم فارسیشونو نمی دونم. روزی یه ربع باهاشون وقت می گذرونم و بهشون محبت می کنم و انگار اون‌ها هم عادت کردند و یه روز که نیستم اثرات پژمردگی رو توی چهرشون می‌بینم. شاید آینده یه گلخونه برای خودم بزنم و بقیه عمرمو با گل‌ها لذت ببرم.

2- در کنار گل‌ها امسال 10-20 تا نهال کاشتم و چقدر خوشحالم می بینم اونام زنده اند. بهار چند روز مشغول هرس کردن بودم و این اصلاح برام خیلی لذت بخش بود. درختای تنومند باغچم کلی میوه‌های رنگارنگ دادن و منتظرن تا خالق بهشون رنگ بزنه. انواع گیلاس، زردآلو، سیب، هلو و گردو تا درختای بیدمجنون، بندان، بیدمشک، زردبید و اکالیپتوس، همشون توی این چند ماه جزیی از زندگیم شدن و کاش خدا این‌ها رو زودتر توی مسیرم قرار می‌داد. توی این روزها کنار چشمه باغم پونه خودرو می‌چینم و چقدر برگ لطیفی دارند. اصلا سیر نمی‌شم از رایحه و بوی خوش صبح و شامگاهی اون‌ها، سبزی‌های متنوع و صیفی جات تا آفتاب گردون و ذرت هم که کاشتم کم کم دارن سر علم می‌کنند و هر هفته منتظر آخر هفته ام تا برم و بهشون سر بزنم. با همین دلخوشی‌های کوچک زندگی زیباست.

 

++مدتی قبل تصمیم به حذف دفتر خاطراتم گرفتم ولی بعد دیدم دلم نمیاد. گفتم حالا که علی رغم این همه فشار و گرفتاری و مشغله بی‌نهایت روزانه که هست چرا همش مشکلات زندگیمو بنویسم. اون بخش‌های خوبشو هم بنویسم تا برای آینده بمونه...

  • ۰۲/۰۲/۱۹
  • مسافر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی