خاطرات یک مسافر

الهـی به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، آن کس که تو در زندگانی او هستی زنده و جاوید است...

خاطرات یک مسافر

الهـی به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، آن کس که تو در زندگانی او هستی زنده و جاوید است...

خاطرات یک مسافر

در این وبلاگ قصد دارم خاطرات شخصی و مسافرت هایم را بنویسم.
هر انسانی عطر خاصی دارد
گاهی برخی عجیب بوی خدا می دهند
آدم هایی هستند که دلبری نمیکنند،
حرفهای عاشقانه نمیزنند،
چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی
آدمهایی که نمیخواهند عاشقت کنند..
اما عاشقشان میشوی!
ناخواسته دلت برایشان میرود...
این آدمها فقط راست میگویند
راست می گویند با چاشنی قشنگ " مهر"
لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند،
لبخند میزنند چون لبخند جزئی از وجودشان است...
لبخندشان مصنوعی نیست، اجباری نیست
در لبخندشان خدا را میبینی....
اینها ساده اند
حرف زدنشان...
راه رفتنشان...
نگاهشان....
ادعا ندارند، بی آلایشند، پاک و مهربان....

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

ببخش و ببخشای

چندی پیش متن و عکسی دیدم در ارتباط با این که مرنج و مرنجان و سخن بزرگی رو در این مورد نوشته بود که نقل بدون تغییر می کنم:


‍ آیت الله العظمی آخوند ملاعلی معصومی همدانی وقتی که به مشهد مقدس مشرف شدند خدمت عارف بزرگ آیت شیخ حسن علی اصفهانی (نخودکی ) می رسند و از ایشان تقاضای موعظه می کنند .
آیت الله نخودکی می فرمایند . مرنج و مرنجان ، آیت الله آخودند می فرمایند . مرنجان را می فهمیم و می توانیم کاری کنیم که مردم از ما رنجش و آزرده خاطر نشوند ولی در مورد مرنج، این کار خیلی مشکل است ، چطور می شود وقتی کسی که اهانت کرد یا اسباب ناراحتی به وجود آورد انسان خود را کنترل کند و ناراحت نشود به طوری که هم ناراحتی را بروز ندهد و هم خودش نرنجد ؟

آیت الله نخودکی فرمودند : اگر انسان همواره خودش را کسی نداند، هیچ وقت رنجش پیدا نمی کند.

 

حال من می گویم ببخش و ببخشای... اگه ما بدونیم مالک هیچ کدوم از داشته هامون نیستیم راحت تر می تونیم ببخشیم و دل نبندیم و اون موقع هست که راحت و آروم تر می تونیم زندگی کنیم. بخشش به داشتن زیاد نیست به دل بزرگه ...

بخشش گاه گذشت از تقصیر و گناه یه بنده خداست و گاه بخشش و هدیه ای به نیازمندی که منتظر دست خداست... البته بخشش و بخشایش یه سری تفاوت های معنایی دارند که من نمی خوام خیلی ریز بشم چون اون قدر ادبیات بلد نیستم ولی هر دو ویژگی هم رنگ و بوی خدایی داره هم مال خود خداست.

 

توی زندگیم از خیلیا ضربه خوردم، نامردی زیاد دیدم ولی همین الان میگم همه رو فراموش کردم. نمی خوام صرفا جهت انتقام زخمامو تازه نگه دارم. حتی اون زخما هم که مرهمی براش نیست رو هم بهش فکر نمی کنم. من خدایی دارم که قابل اعتماده و وقتی بهم بده به عظمت خودش و صفات خوبش فکر می کنم. من به خدای خودم اعتماد دارم ...

 

شب جمعس. اسیران خاک یادمون نره.. به یاد سجاد عزیزم و به یاد مادربزرگ دوست داشتنی خودم...

خدا همه اسیران خاک رو غریق رحمتش بگردونه ...

  • ۰۲/۰۳/۱۸
  • مسافر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی