به چهلمین روز ختم یس رسیدم. همیشه لحظه وداع سخت بود. یادمه روزی که از خوابگاه دوره ارشد می رفتم دپرسی و دلگیری شدیدی داشتم و کل گرفتاری و ناکامی هام جلو چشمم بود. روزی که خواهرم عقد کرد و همچنین روزی که از پیش ما بهبرفت خونه بخت رفت این دپرسی با هق هق گریه همراه شد طوری که یادم رفته بود پسری 25 ساله ام. امروز هم اشک هایم بی قرار می ریزد. خدایا، در این روزهای سخت مرا تنها نگذار... استرسی که دیروز داشتم تا حالا بی سابقه بود و طبیعیه توی این دپرسی خیلی مغزم یارای نوشتن متنی پرمغز رو نده. من اهل تسلیم تقدیر شدن نبودم چون گاه باید با تقدیر جنگید و اون رو تغییر داد، بی عرضگی مطلقه که آدم ناکامی و ناکارآمدی خودش رو گردن تقدیر بندازه و دست از تلاش برداره ولی گاه ممکنه تقدیر زورش بچربه... امروز اخرین روز ختم را تنها یس می خوانم و فقط یک بار و احتمالا برای آخرین بار تفالی به قرآن بزنم و هر چه آمد رو به یادگار اینجا خواهم گذاشت.
یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ