خاطرات یک مسافر

الهـی به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، آن کس که تو در زندگانی او هستی زنده و جاوید است...

خاطرات یک مسافر

الهـی به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم، آن کس که تو در زندگانی او هستی زنده و جاوید است...

خاطرات یک مسافر

در این وبلاگ قصد دارم خاطرات شخصی و مسافرت هایم را بنویسم.
هر انسانی عطر خاصی دارد
گاهی برخی عجیب بوی خدا می دهند
آدم هایی هستند که دلبری نمیکنند،
حرفهای عاشقانه نمیزنند،
چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی
آدمهایی که نمیخواهند عاشقت کنند..
اما عاشقشان میشوی!
ناخواسته دلت برایشان میرود...
این آدمها فقط راست میگویند
راست می گویند با چاشنی قشنگ " مهر"
لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند،
لبخند میزنند چون لبخند جزئی از وجودشان است...
لبخندشان مصنوعی نیست، اجباری نیست
در لبخندشان خدا را میبینی....
اینها ساده اند
حرف زدنشان...
راه رفتنشان...
نگاهشان....
ادعا ندارند، بی آلایشند، پاک و مهربان....

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

کرونا

مرض منحوس کرونا برای خیلی از انسان ها مرگ و غم و غصه رو به ارمغان آورد ولی هر بلایی باید حداقل یک تجربه از خودش به جای بگذاره.

بلا از محلی شروع شد که خیلی از دوستان اونو اتوبانی رو به بهشت می دونستند. یاد گرفتیم که بلا مسلمان و غیر از آن را نمی شناسد و داروی آن نه قرار دادن گیاهی در ما تحت و نه در کتب مقدس هست. 

کرونا باعث شد ما مدعیان سر به زیر فرو ببریم و خدا را بهتر بشناسیم و عبادتمان با شناخت و تواضع و از روی خشوع باشد.

کرونا به ما فهماند تنها یاور ما خداست نه مغزهای متفکر شرق و غرب و نه حاکمانی که خود را ولی نعمت دین و مردم می دانستند. در گام اول کرونا مساجد را به تعطیلی کشاند شاید خدا می خواست روی ریا را از بندگان پاک و شاگردهای خوب دانشگاهش را گزینش کند ولی ریا باز هم توسط صاحبان لباس دین در کمک رخ نمود مگر نشنیده بودند که صدقاتتان را با منت و اذیت باطل نکنید.مگر علی مولایمان شبانه در امر انفاق پیشگام نبود؟ امتحان هم فراوان بود. کرونا بچه ها و طلاب پاک دلی را کشف کرد که شبانه روز دست از کار نمی کشیدند... کار برای خدا... در کنار صاحبان ثروت که راه احتکار پیش گرفته و خون هم نوعان را بهای طمعشان کردند و صاحبان قدرت که ظاهرا می بایست کنار مردم و برای مردم باشند ولی خود پنهان شدند و مردم ....

صبح ها آگهی های ترحیم از جلو چشمم رد می شود و می گذرم. به محض ورود به مترو پیامکی می آید که در صورت شلوغی مترو از قطار بعدی استفاده کنید ولی خودشان هم می دانند ساعت ها وضع همین است. مردمانی را می بینم که شاید یک سوم یا بیشتر از آن ها بدون ماسک در آن شلوغی تردد می کنند. شاید بخش اندکی از آن ها هزینه تهیه ماسک را نداشته باشند ولی بخش قابل توجهی از آن ها به نظر من از زندگی سیر شده اند... اگر مطمئن بودم قرار نیست این مرض را برای کسی به ارمغان ببرم احتمالا ماس را از صورتم برمی داشتم و به جمع بی ماسک های مترو می پیوستم...

  • ۹۹/۰۲/۰۲
  • مسافر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی